راه حلي مناسب براي مواجهه با مسايل زندگي
شايد از ديد من عاقلترين، دوستداشتنيترين و باتجربه ترين آدمهايي که تابحال باهاشون برخورد داشتم "کساني باشن که بدبختي کشيدن، هزار جورشکست خوردن، دلشکستگي داشتن بخاطر از دست دادن کسي که در هر صورت يک زماني دوستش داشتن و تصميم داشتن به تمام آرزوها و خواسته هاشون يک زماني در کنار اون جامه عمل بپوشونن"که در نهايت تونستن از ميون اون همه مشکل و نااميدي، راه خودشونو پيدا کنن. اين دسته از آدمها فراز و نشيبهاي زيادي رو در زندگيشون ديدن و درک و حساسيتي نسبت به زندگي پيدا کردن که باعث شده بتونن سرشار از محبت، درک و خرد عالي بشن.
وقتي شرايط زندگي سخت مي شه و با مشکلات زيادي روبرو مي شيم، نبايد اجازه بديم که اين شرايط ناهنجار ما رو توصيف کنن، نابودمون کنن، ويرانمون کنن؛ بلکه بايد با استفاده از همين مشکلات قوي تر بشيم. اين ما هستيم که اجازه مي ديم که نابود بشيم يا مقاوم!!!
گاهي اوقات اين مشکلات و سختي ها کمکمون مي کنن که بتونيم عاقلانه تر انتخاب کنيم، حرفه اي تر تصميم بگيريم و در نهايت تحت اين شرايط بتونيم قوي تر بشيم.
درد هميشه بخشي از زندگي بوده و هست و در طول تاريخ همواره به رشد آدمها کمک کرده. ماها ياد گرفتيم فقط درمورد عالي بودن زندگي و عشق حرف بزنيم ولي هر روز بيشتر از روز قبل داريم خودمون رو از هر دوشون پنهان مي کنيم. حقيقتي که وجود داشته در سرتاسر زندگي اينه که عشق و زندگي گاهي ناراحتکننده مي شن و احساسي که ايجاد مي کنن در درون ما باعث آزارمون مي شه.
از بچگي بهمون ياد دادن که همه دردها بد هستن. اما اصل قضيه اينه که اگر از حس کردن احساسي که واقعاً داريم بترسيم، چطور مي تونيم با زندگي و عشق واقعي روبهرو بشيم؟! همه ما لازم داريم که درد رو احساس کنيم. اگر درد يا مشکلي وجود نداشته باشه چطور مي تونيم بفهميم که چقدر قوي هستيم؟!!
هر اتفاقي که در زندگي برامون به وقوع مي پيونده بستگي داره به بر خورد ما با چيزهايي که اونطور که توقع داريم پيش نمي رن.
ما براي کنار اومدن با واقعيتهاي زندگيمون بايد بتونيم قويترين، عاقلترين و حقيقيترين نسخه خودمون باشيم .
بنظر من داشتن روزهاي سخت و ناراحتکننده هم هيچ اشکالي نداره. قانون طبيعت ايجاب مي کنه که تعادل برقرار باشه در نتيجه همونطور که خوشي هست بايد ناخوشي هم باشه يا همونطور که شر هست خير هم هست.
سختي هايي که پيش ميان جزئي از زندگي ما هستن. فرازهاي زندگي نشيبهايي هم به دنبال داره.
اگر بخوام ساده تر بگم، اينکه زندگي ايدآل نيست اما مي تونه با تمام اين ها خيلي خوب پيش بره. شايد بهتر باشه که ما هدفمون رو عوض کنيم. اينطور توقعمون از زندگي عوض مي شه.
بيا بجاي اينکه هدفمون ساختن يک زندگي ايدآل باشه، تارگتمون رو بذاريم روي اينکه اين زندگي غير ايده آل رو به يه طريق اعجابآور ادارش کنيم و در اصل زندگيش کنيم.
هر روز ميتونه براي ما يه هديه باشه و ما هم نبايد هيچوقت با زندگي عادي برخورد کنيم. نبايد اجازه بديم مشکلات نا اميدمون کنه. نبايد بذاريم منفي بودن خستمون کنه. نبايد اجازه بديم که اين تلخيهايي که زودگذر هستن شيريني زندگيمونو ازمون بگيرن. توي دنياي ما ممکنه خيليا باهامون مخالف باشن. از نزديکترين افراد بهمون تا دورترينشون اما ما بايد به خودمون بباليم که مي دونيم دنيا هنوز جاي قشنگيه براي زندگي کردن.
يه بار يه بنده خدايي بهم گفت تو از چيزهايي مي ترسي که اصلا وجود ندارن در اصل بزرگترين ترسهات اصلا وجود ندارن.
وقتي زندگي سخت مي شه، برداشتن يک قدم ديگه کار سختي مي شه اما بدترين چيز اينه که اجازه بديم که ترس جلوي ما رو بگيره. ترس به همون اندازه که ذهن ما مي خواد، قوي مي شه.
هنوز زمان زيادي براي به دست گرفتن امور وجود داره. شايد رمز موفقيت ما اين باشه که سريع مشکل و ترسمون رو شناسايي کنيم و بعد مستقيم باهاش برخورد کنيم.
ما بايدشجاع باشيم به اين معني که نذاريم مشکلاتمون جلوي زندگي کردنمون رو بگيرن.
من به مرور زمان متوجه شدم که زندگي سختتر يا آسانتر از چيزي که فکر مي کردم نيست. به همون اندازه که پيشبيني مي کردم و انتظار داشتم سخت يا آسونه. شايد همين باشه که زندگي رو جالب مي کنه.
شايد مشکل ما اين باشه که انتظار داريم که چيزها اونطوري که ما ميخوايم باشن، پس با اين تفصيل نمي تونيم اتفاقات رو همونطور که هستن بپذيريم.
ما تجربياتمون رو از تمام اتفاقاتي کسب کرديم که اونطور که انتظار داشتيم پيش نرفتن. و همين باعث شده که قوي بشيم.
بايد اتفاقي که افتاده رو بپذيريم . جنگيدن چيزي رو حل نمي کنه و زمان رو به عقب بر نمي گردونه. پس بي فايدست جنگيدن و حروم کردن زماني که برامون باقي مونده. اونچيزهايي که ما تجربه کرديم بهمون اين توانايي رو مي دن که بتونيم با چيزهايي که قراره تجربه کينم، کنار بيايم.
يکي از اساتيدم يه جمله معروف داشت که البته اونم از يه عالمي بيان مي کرد که يادم نيست اون عالم چه کسي بود. مي گفت بيشتر آدما واقعاً خواستار آزادي نيستن، چون آزادي مسئوليتپذيري مي خواد و بيشتر آدمها از مسئوليت مي ترسن. ميگفت وقتي ديگران را بخاطر اتفاقايي که براتون افتاده مقصر مي دونين، از مسئوليت داريد شونه خالي مي کنيد.
به نظر من به محض اينکه آدماي ديگه رو از مسيول کردنشون براي خوشبختي خودمون عزل کنيم مطمينا خوشبختر و شادتر مي شيم.
خوشبختي ما به اعتمادبهنفسمون بستگي داره. ما بايد خودمون رو مسيول خوشبختي و بدبختي خودمون بدونيم. يعني اين ما هستيم که کنترل "زمان حال"در زندگيمون رو به دست مي گيريم. بايد فقط به خودمون و گرفتن يک تصميم درست براي يک انتخاب متفاوت فکر کنيم. يعني قهرمان زندگيمون فقط خودمون باشيم نه اينکه کاري کنيم که در آخر فقط قرباني باشيم.
ما يادمون رفته که در زمان حال و با واقعيات زندگي کنيم.ما بايد براي رسيدن به يک آينده ايدآل تلاش کنيم و اين يک امر بديهيه اما براي اينکار بايد بتونيم با دنيا و واقعيات همونطور که الان هستن کنار بيايم.
ما از تجربه کردن جايي که دقيقاً هستيم خودداري ميکنيم چون برحسب تجربياتي که داشتيم فکر مي کنيم اينجا جايي نيست که بايد باشيم. اما واقعيت اينه که جايي که الان هستيم دقيقاً جاييه که لازم بوده باشيم تا بتونيم به جايي که فردا بايد باشيم برسيم.
بايد قدر جايي که الان هستيم رو بدونيم. بايد يکم به اطرافمون بهتر و عميق تر نگاه کنيم. ما چقدر خوشبخت و خوششانسيم که مي تونيم نفس بکشيم. ما چه فرصتهاي خوبي در اختيار داريم که شايد آرزوي هزاران آدم ديگه باشه. بيشتر چيزهايي که ازشون وحشت داريم يا اصلا وجود ندارن يا اگرم وجود دارن خيلي ورژنشون پايينتر از اونيه که ما توي ذهنمون داريم پرورششون مي ديم.
خوشبختي يه جور طرز فکره که فقط مي شه در زمان حال طراحيش کرد. نقطهاي در آينده يا لحظهاي در گذشته نيست. ما بيشتر زمانهاي جذاب زندگيمون رو، بيشتر لحظات لذت بخشمون رو با اين تصور حروم کرديم که خوشبختيمون جايي در آينده منتظر ماست!!! در حالي که خودمون مي بينيم همه آدماي مسن مي گن که بهترين لحظاتشون پشت سرشون بوده.
هميشه، هميشه و هميشه چيزي براي شکرگزاري وجود داره.
مثبت بودن در موقعيتهاي منفي، نشانه ساده لوح بودن نيست. نشانه رهبري و قدرته. کار درست اينه که در زمانهايي که چيزهاي زيادي براي شکايت کردن وجود داره ما لبخند بزنيم و شکرگزار زندگيمون باشيم.
شايد فردا از خواب بيدار بشيم و شاهد حضور چيزهايي در زندگيمون باشيم که امروز براشون شکرگزاري کرديم.من فکر مي کنم که اين شادي و خوشبختي نيست که ما رو شکرگزار مي کنه بلکه شکرگزاريه که شاد و خوشبختمون ميکنه.
به دست آوردن چيزهاي عالي زمان مي بره. نتيجههاي فوري معمولاً بهترين نتيجه نيست. اگر هميشه همه ارزوهامون فوراً برآورده بشن، ديگه چيزي که به دنبالش باشيم نداريم. شايد اونموقع ديگه لذت منتظر موندن و پيشرفت رو تجربه نکنيم. پس بايد صبر رو تجربه کنيم.
منظورم از صبر منتظر موندن نيست، صبر اينه که نگرشي خوب داشته باشيم در موقعي که براي چيزي که بهش باور داريم تلاش مي کنيم. براي صبور بودن بايد متمرکز باشيم و قدمهامون بااعتمادبهنفس برداشته بشه .
ما انسان ها حقمون بيشتر از يک رضايت لحظه ايه. چيزي که براي اومدن زمان ببره معمولاً هميشه با ما مي مونه.
ما به دنيا نيومديم که با انتظارات ديگران زندگي کنيم، ديگران هم همينطور. موفقيت براي هرکدوم از ما مفهومي متفاوت داره اما موفقيت ما مرهون وابستگي به ديگران نيست. وابستگي ها معمولا آزار دهنده هستن. ما بايد ياد بگيريم که خودمون باعث شادي و خوشبختي خودمون بشيم. بايد توقعاتمون رو از ديگران به حد صفر برسونيم.
حرف آخرم اينه که ما تنها نيستيم.وسط سختيهاي زندگي، يه نگاهي کن به آدمايي که زندگي راحتي دارن اما اينطور نيست. همه ما به طريقي توي زندگي مشکلاتي داريم اگر شجاع باشيم و در مورد مشکلاتمون با همديگه حرف بزنيم، ميفهميم که تنها نيستيم.
همه ما در حال مبارزه با مشکلاتمون هستيم. نبايد به خاطر شرايط فعليمون احساس خجالت و ناراحتي کنيم، بايد بدونيم که بقيه آدما همه اين احساسات رو تجربه ميکنن.
قدرتي که ما در مواجهه با مشکلات کسب مي کنيم بهمون کمک مي کنه که بتونيم به اهداف زندگيمون برسيم.
وقتي شرايطمون سخت مي شه، ما بايد سختتر بشيم و نبايد براي داشتن يک زندگي راحت دعا کنيم بلکه
بايد براي به دست آوردن قدرت براي تحمل سختيهايي که به عاليترين زندگي ختم مي شن دعا کنيم.